-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک باره گر از سبحه در انکار نبودم از زلف بتان صاحب زنار نبودم
2 تا رطل گران از کف ساقی نگرفتم سرمست و سبک روح و سبک بار نبودم
3 روزی ز قضا قسمت من خون جگر بود کز صومعه در خانهٔ خمار نبودم
4 بر مست غم دور فلک دست ندارد ای کاش در این غمکده هشیار نبودم
5 سرمایهٔ سودا اگر این زلف نبودی سودازده در هر سر بازار نبودم
6 وقتی که شدم با خبر از سر دهانش از هستی خود هیچ خبردار نبودم
7 در خواب نیاید گرم آن ماه، عجب نیست کاندر خور این دولت بیدار نبودم
8 از روی تو کی شد که بر آتش ننشستم وز نور تو کی بود که در نار نبودم
9 می رفت فروغی ز سر کویت و میگفت کز دست دل ای کاش چنین زار نبودم