جز هوای وصل تو در سر هوس نبود مرا از جامی غزل 15

جز هوای وصل تو در سر هوس نبود مرا

1 جز هوای وصل تو در سر هوس نبود مرا گر کنی پروای من پروای کس نبود مرا

2 بسته جان احرام کوی توست و قالب محملش جز دل نالان درین محمل جرس نبود مرا

3 مست می گردم به دور لعل تو در شهر و کوی هیچ ترس از شحنه و بیم از عسس نبود مرا

4 دست می خواهم به پایت سایم و مالم به روی بیش ازین چیزی ز لطفت ملتمس نبود مرا

5 یک نفس می خواهم از لعل لبت در کار خویش لیک هرگز با تو حد این نفس نبود مرا

6 بعد دیرم گر دهی دشنام حالی بس مکن زانکه صد چندین به هر دم از تو بس نبود مرا

7 گفته ای هر دم رسد از جامیم شعری به دست چون کنم زین خدمتی به دسترسی نبود مرا

عکس نوشته
کامنت
comment