1 من لوح دل از جمله امانی شستم جان را زنشاط و کامرانی شستم
2 تا آتش سودای تو در جان من است من دست از آب زندگانی شستم
1 من خاک تو در چشم خرد می آرم عذرت نه یکی نه ده که صد می آرم
2 سر خواسته ای به دست کس نتوان داد می آیم و بر گردن خود می آرم
1 ای دوست میان من و تو گرنه دُوی است پس این که گهی نالد و گه نازد کیست
2 ما را همه عمر در طلب باید بود گر من توم و تو من، طلب کاری چیست
1 ای آمدهٔ به وعده باز آمده راست بر دیده نشین که جات بر دیدهٔ ماست
2 شکر تو به سالها کجا دانم گفت عذر تو به عمرها کجا دانم خواست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به