من همان مستم و از حکیم نزاری قهستانی غزل 830

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

من همان مستم و شوریده کز اوّل بودم

1 من همان مستم و شوریده کز اوّل بودم تا نبودم به تو مشغول معطّل بودم

2 گر بریدم ز تو بی تو به خطا معذورم زان که موقوفِ محالاتِ مخیّل بودم

3 چشم اگر باز کنی باز شود از تو به تو من اگر جز به تو دیدم به تو احول بودم

4 گر نبودم به رخت ناظر و حاضر به وجود به خیالت به خیالت که مغفّل بودم

5 مردمان گر ز تو گویند که بودم خرسند نه چنان است ولی معترفم بل بودم

6 من کی ام با تو و بی تو نتوانم بودن در میان هم نتوان گفت مزلزل بودم

7 هرگز از حلقۀ عشّاق نبودم بیرون بلکه در سلسلۀ عشق مسلسل بودم

8 دوش عشق آمد و در گوشِ نزاری می گفت که ز مبدایِ ازل بر تو موکَّل بودم

9 گفتم آری من و تو هر دو ز یک معراجیم تو به وحی آمدی و من ز تو مرسل بودم

عکس نوشته
کامنت
comment