- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امئی بود که ما از اثر حکمت او واقف از سر نهانخانه تقدیر شدیم
2 اصل ما یک شرر باخته رنگی بود است نظری کرد که خورشید جهانگیر شدیم
3 نکتهٔ عشق فرو شست ز دل پیر حرم در جهان خوار به اندازهٔ تقصیر شدیم
4 باد صحراست که با فطرت ما در سازد از نفسهای صبا غنچهٔ دلگیر شدیم
5 آه آن غلغله کز گنبد افلاک گذشت ناله گردید چو پابند بم و زیر شدیم
6 ای بسا صید که بی دام به فتراک زدیم در بغل تیر و کمان کشتهٔ نخچیر شدیم
7 «هر کجا راه دهد اسپ، بران تاز که ما بارها مات درین عرصه بتدبیر شدیم»