- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من آن نیم که مرا بیتو جان تواند بود دل زمانه و برگ جهان تواند بود
2 نهان شد از من بیچاره راز محنت تو قضای بد ز همه کس نهان تواند بود
3 خوش آنکه گویی چونی همی توانی نه در این چنین سر و توشم توان تواند بود
4 اگر ز حال منت نیست هیچگونه خبر که حال من ز غمت بر چهسان تواند بود
5 چرا اگر به همه عمر نالهای شنوی به طعنه گویی کار فلان تواند بود
6 جفا مکن چه کنی بس که در ممالک حسن برات عهد و وفا ناروان تواند بود
7 در این زمانه هر آوازه کز وفا فکنند همه صدای خم آسمان تواند بود
8 اگر ز عهد و وفا هیچ ممکنست نشان در این جهان چو نیابی در آن تواند بود