-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ملمع خرقهام از وصلهها بادپالا شد بدان هیأت که گویی داغهای باده هرجا شد
2 وز آنها پاره ای دیگر بسان جامه کعبه به بین کش دوخته بر روی محراب مصلا شد
3 چه عالی رتبه شد دیر مغان کز نام او مستی اگر یک پایه بالا جست بر نام مسیحا شد
4 مر زان مغبچه زاهد که ترک عشق فرمودی چو دیدش سبحه و سجاده زنار و چلیپا شد
5 جوانی دل ز دستم برد و عشقش می به دستم داد مرا پیرانه سر اسباب رسوایی مهیا شد
6 بآئین صلاح و تقویم آراست شیخ آوه همه بر باد رفت از دور چون آنشوخ پیدا شد
7 چه پرسی در خراباتم که نقد صبر و هوشت کو هم اول روز ز آشوب می و شاهد به یغما شد
8 مرا در خانقه زهد و خرد بس تیره میدارد خوش آن رندی که در دیر مغان سر مست شیدا شد
9 نبوده وادی عشق و محبت را کران ای دل که شد آوارهتر فانی درین دشت بلا تا شد