- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا سیّ و دو خدمتکار بودند همه یک خانه و یک روی و یک رای
2 و شاقانی چو مروارید خوشاب سمن دیدار و خندان و شکر خای
3 همه سر تیز و سخت و چست و چالاک همه پاکیزه روی و چهره آرای
4 یکایک از بن دندان بکارم زده صف در صف و استاره بر پای
5 همه ثابت قدم انگام کوشش همه در وقت راحت لذّت افزای
6 اگر خود فی المثل یک لقمه بودی بخوردندی همه با هم بیکجای
7 بهر کاری که من فرمود میشان بکردندی نجنبیدندی از جای
8 کنون بعضی از ایشان خود نماندند ز آسیب سپهر حادثه زای
9 ز خان و مان بیفتادند ناکام مگر جاجا یکی تنها و دروای
10 دوسه ناخوش قد زشت تبه رنگ ز یکدیگر جدا بیگانه آسای
11 همه بی مغز و سست و کندوکاهل بفرسوده ز چرخ عمر فسای
12 به روز از دست اینم بانگ و فریاد به شب از رنج آنم ناله و وای
13 همی جنبد و زوری نیست در پای نه در ایشان و نه در کار فرمای
14 منم اکنون و این یک لقمة گوشت خداوندا بر این تنها ببخشای