دوشم غم تو ملک سویدا گرفته از عبید زاکانی غزل 30

عبید زاکانی

آثار عبید زاکانی

عبید زاکانی

دوشم غم تو ملک سویدا گرفته بود

1 دوشم غم تو ملک سویدا گرفته بود دودم ز سینه راه ثریا گرفته بود

2 جان را ز روی لعل تو در تنگ آمده دل را ز شوق زلف تو سودا گرفته بود

3 میدید شمع در من و میسوخت تا به روز زآن آتشی که در من شیدا گرفته بود

4 از دیده‌ام خیال تو محروم گشت باز کاطراف خانه‌اش همه دریا گرفته بود

5 میخواست خرمی که کند در دلم وطن تا او رسید لشگر غم جا گرفته بود

6 صبر از برم رمید و مرا بیقرار کرد گوئی مگر که خاطرش از ما گرفته بود

7 مسکین عبید را غم عشقت بکشت از آنک او را غریب دیده و تنها گرفته بود

عکس نوشته
کامنت
comment