مرا که فرض شد از جان و از جهان ملک خاتون غزل 34

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مرا که فرض شد از جان و دل دعای شما

1 مرا که فرض شد از جان و دل دعای شما بگو چگونه بگویم دمی ثنای شما

2 ز پادشاهی ایران زمینش ننگ آید کسی که شد به سر کوی غم زدای شما

3 اگرچه رای تو بر درد و غصّه ی دل ماست به غیر صبر چه تدبیر رای رای شما

4 اگر رضای تو بر خون دل بود سهلست مقدمّست به خون دلم رضای شما

5 به جان دوست که مرغ دل من غمگین به هیچ روی ندارد بجز هوای شما

6 اگر به کلبه ی احزان ما دهی تشریف میان دیده ی روشن کنیم جای شما

7 به جای جان سر و زر کرده ام فدا لیکن محقّریست شدم شرمسار پای شما

8 بگفتمش که جهانی به تیغ هجر مکش جواب داد که سهلست خون بهای شما

9 به درد هجر بمردیم آه اگر روزی به درد ما نرسد نوبت دوای شما

عکس نوشته
کامنت
comment