بر سر راه تو بودم، که رسیدی از هلالی جغتایی غزل 351

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

بر سر راه تو بودم، که رسیدی ناگاه

1 بر سر راه تو بودم، که رسیدی ناگاه جلوه ای کردی و آن جلوه مرا برد ز راه

2 گر بسر حلقه تسبیح ملک باز رسی قدسیان نعره برآرند که: سبحان الله!

3 گر بمنزلگه وصلت نرسم معذورم ره درازست و مرا عمر بغایت کوتاه

4 گریه ای کردم و از گریه دلم تسکین یافت آه! اگر گریه نمی بود، چه می کردم؟ آه!

5 صد شب هجر گذشت و مه من پیدا نیست طرفه عمری! که بصد سال ندیدم یک ماه

6 عمرها دولت وصلت بدعا خواسته ام ما غلامان قدیمیم و بجان دولت خواه

7 از سجود در او منع هلالی مکنید که سر خویش نهادست بامید کلاه

عکس نوشته
کامنت
comment