هرشب از زلف تو حال من پریشان‌تر از جامی غزل 334

هرشب از زلف تو حال من پریشان‌تر بود

1 هرشب از زلف تو حال من پریشان‌تر بود هردم از لعل تو چشمم گوهرافشان‌تر بود

2 گرچه نتواند ز جا جنبید سرو جویبار بر قدت از شاخ نی در آب لرزان‌تر بود

3 گفتیم یک بوسه خواهی یا دو دشنام از لبم هرچه کمتر جان من دانی که آسان‌تر بود

4 چاره حیرانی خود زیر بار عشق تو هرکه را پرسم ز من صدبار حیران‌تر بود

5 مهرت اندر جان و جان در دل دل اندر بر نهان کردم و زین نیز می‌خواهم که پنهان‌تر بود

6 ز آتش دل پیرهن بر من بسوزد خرقه هم گرنه هر یک در برم از آب مژگان تر بود

7 بلبل خوشخوان چو وصف گل سراید در چمن گفته جامی که خواند هرکه خوشخوان‌تر بود

عکس نوشته
کامنت
comment