- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
مهربان من: دیشب که بخانه آمدم خانه را صحن گلزار و کلبه را طبله عطار دیدم. ضیفی مستغنی الوصف که مایة ناز و محرم راز بود گفت: قاصدی وقت ظهر کاغذی سر بمهر آورده که سربسته بطاق ایوان است و گلدسته باغ رضوان. گفتم: انی لاجدریح یوسف لولا ان تفندون فی الفور با کمال شعف و شوق: ,
2 مهر از سر نامة برگرفتم گوئی که سر گلاب دان است
ندانستم نامة خط شماست، یا نافه مشک ختا، نگارخانة چین است یا نگارخانة عنبرین. ,
4 دل میبرد از آن خط نگارین گوئی خط روی دلستان است
پرسشی از حالم کرده بودی، از حالا مبتلای فراق که جسمش این جا و جان در عراق است چه میپرسی، تا نه تصور کنی که بی تو صبورم. ,
به خدا که بی آن جان عزیز، شهر تبریز، برای من تب خیز است؛ بل که از ملک آذربایجان آذرها بجان دارم و از جان و عمر بی آن جان عمر بیزارم. ,
7 گفت معشوقی بعاشق کای فتی تو بغربت دیده ای بس شهرها
8 پس کدامین شهر از آنها خوشتر است؟ گفت: آن شهری که در وی دلبر است
بلی، فرقت یاران و تفریق میان جسم و جان بازیچه نیست. لیس ما بنالعب. ایام هجر است و لیالی بی فجر. در دوری هست، تاب صبوری نیست. رنج حرمان موجود است، راه درمان مسدود. ,
10 یارب تو بفضل خویشتن، باری زین ورطه هولناک برهانم
همین بهتر که چاره این بلا از حضرت جل و علا خواهم، تا بفضل خدائی، رسم جدائی، از میان برافتد و بخت بیدار و روز دیدار بار دیگر روزی شود. ,
والسلام ,