1 در وصل تو پیوسته به گلشن بودم در هجر تو با ناله و شیون بودم
2 گفتم به دعا که چشم بد دور ز تو ای دوست مگر چشم بدت من بودم
1 ای برهمن آن عذار چون لاله پرست رخسار نگار چارده ساله پرست
2 گر چشم خدای بین نداری باری خورشید پرست شو نه گوساله پرست
1 در عالم اگر فلک اگر ماه و خورست از بادهٔ مستی تو پیمانه خورست
2 فارغ زجهانی و جهان غیر تو نیست بیرون زمکانی و مکان از تو پرست
1 عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
2 اجزای وجودم همگی دوست گرفت نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما