به بوی زلف مشکینت از عمادالدین نسیمی غزل 184

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

به بوی زلف مشکینت گرفتار صبا بودم

1 به بوی زلف مشکینت گرفتار صبا بودم چه دانستم من خاکی که عمری باد پیمودم

2 مرا چون عود می‌سوزی و بوی من همی‌آید که روزی یا شبی ناگه (بگیرد) دامنت دودم

3 من از دیده چه‌ها دیدم! چه‌ها آورد بر رویم که جز خون جگر کاری ز آب دیده نگشودم

4 به جامی دستگیری کن مرا ساقی که مخمورم می صافی اگر نبود به دردی از تو خشنودم

5 چو آگه نیستند ار شیوه چشم تو هشیاران به جامی بی‌خبر گردان چو چشم خویشتن زودم

6 صفایی از قدح پیداست امشب از می صافی که عکسی در قدح ساقی ز حسن خویش بنمودم

7 نسیمی! شست‌وشویی ده به می این دلق ازرق را که دلگیر است و تاریک دلق زرق‌اندودم

عکس نوشته
کامنت
comment