روی بنمای ای صنم از ابن یمین فریومدی غزل 211

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

روی بنمای ای صنم کز شوق جان می‌سوزدم

1 روی بنمای ای صنم کز شوق جان می‌سوزدم وآتش غم تا به مغز استخوان می‌سوزدم

2 می‌زند پروانه سلطان عشقت آتشی در دلم کز پای تا سر شمع‌سان می‌سوزدم

3 چون نویسم شرح شوقت ز آب چشم و دود دل کاغذم تر می‌شود کلک و بیان می‌سوزدم

4 گر نشد چون تار کتان از نزاری پیکرم پس چرا مهرت چو ماه آسمان می‌سوزدم

5 پیش خلقان کرد پیدا آه دودآسای من کآتش هجران جانان در نهان می‌سوزدم

6 تا دلم در رسته حسنت به سودا در فتاد گرمی بازار او سود و زیان می‌سوزدم

7 هر زمانم شعله‌ای از دل فروزان می‌شود آنچنان کز تاب آن آب روان می‌سوزدم

8 ز آه من گردد معطر مجلس روحانیان همچو عودم خوش نفس گردون از آن می‌سوزدم

9 گوید اغیارم به من کابن یمین چندین منال چون ننالم کز فراق یار جان می‌سوزدم

عکس نوشته
کامنت
comment