در کدورت خون شدم از خویش از جویای تبریزی غزل 867

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم

1 در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم

2 همچو آب جو که در گل می نماید خویش را گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم

3 با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم

4 کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم

5 بر نمی تابد تن روشن دلان بار لباس از عدم، جویا! به رنگ شعله عریان آمدم

عکس نوشته
کامنت
comment