1 به خوابم دوش، جا خلد برین بود به دستم هر دو زلف حور عین بود
2 شدم بیدار دیدم یار در بر یقین فایز که تعبیرش همین بود
1 به دارالملک تن دل پادشاهست جوارح در اطاعت چون سپاهست
2 به هر جا عزم دارد شاه فایز که را یارا که گوید این نه راهست
1 نه چشم است آن که چشمانش ندیده ست نه گوش است آن که صوتش ناشنیده ست
2 ز فایز پرس حسنش پای تا سر که شبها رنج بی خوابی کشیده ست
1 سخن آهسته تر گو دلبر این جاست بت حوراوش مه پیکر این جاست
2 نگر! قد و جمال یار فایز گل این جا سرو این جا عبهر این جاست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به