1 از نه پدر و چهار مادر زادم از هفت و دو و سه، مستمند و شادم
2 پنج اصلم و در خانهٔ شش بنیادم من در کف این گروه چون افتادم؟
1 رندی باید، ز شهر خود تاختهای بنیاد وجود خود برانداختهای
2 زین نادرهای، سوختهای، ساختهای و آنگه به دمی هر دو جهان باختهای
1 گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو
2 مانند هما مجرد آ تا بینی ارباب سعادت همه در سایهٔ تو
1 آزردن خلق کافری پندارم وز خلق جهان همین طمع می دارم
2 می کوشم تا ز من نیازارد کس تدبیرم چیست تا ز کس نازارم؟