1 خواهم که علیرغم دل کافر تو آیینهٔ اسلام نهم، در بر تو
2 آنگه ز تجلی رخت، بنمایم نوری که به طور یافت پیغمبر تو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ساز بر خود حرام، آسایش که فراغت طریق مردی نیست
2 پا بفرسای در ره طلبش پا همین بهر هرزه گردی نیست
1 جای دگر نماند، که سوزم ز دیدنت رخساره در نقاب ز بهر چه میکنی؟
1 نوجوانی از خواص پادشاه میشدی، با حشمت و تمکین، به راه
2 دل ز غم خالی و سر پر از هوس جمله اسباب تنعم پیش و پس
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به