-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواهم که در هم بشکنم این طاق مینافام را زین چارطبع مختلف برجا نمانم نام را
2 گم شده ره میخانهام از دست شد پیمانهام دستی بگیر ای نوجوان این پیر دُردآشام را
3 سگ از ره مهر و وفا همصحبت اصحاب شد لابد سگ نفس و هوا رسوا کند بلعام را
4 بلبل به باد صبحدم گفته حدیث از بیش و کم گل گوش داده تا صبا حالی کند پیغام را
5 عمرت به چل گر میرسد چون در فراقش میرود عاشق ز عمر خویشتن گو مشمر این ایام را
6 شد پرنیانی بسترم چون نوک خار و نشترم تا غیر همآغوش شد یار حریراندام را
7 جانان جان قوت روان روشن از او چشم جهان رامش گزین دلها از آن کز دل ببرد آرام را
8 شاید که درویش سرا از فقر آید در غنا بر خوان یغما زد صلا سلطان چو خاص و عام را
9 زاهد ز عشق و عاشقی فراروش هارب بود بر آتش سودای تو پایی نباشد خام را
10 آشفته مستوری مکن از میکشان دوری مکن ساقی به یاد مرتضی در دور افکن جام را