جان خواهم از خدا، نه یکی، از هلالی جغتایی غزل 179

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار

1 جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار

2 من زارم و تو زار، دلا، یک نفس بیا تا هر دو در فراق بنالیم زار زار

3 از بسکه ریخت گریه خون در کنار من پر شد ازین کنار، جهان، تا بآن کنار

4 در روزگار هجر تو روزم سیاه شد بر روز من ببین که: چها کرد روزگار؟

5 چون دل اسیر تست، ز کوی خودش مران دلداریی کن و دل ما را نگاه دار

6 کام من از دهان تو یک حرف بیش نیست بهر خدا که: لب بگشا، کام من بر آر

7 چون خاک شد هلالی مسکین براه تو خاکش بگرد رفت و شد آن گرد هم غبار

عکس نوشته
کامنت
comment