-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار تا صد هزار بار بمیرم برای یار
2 من زارم و تو زار، دلا، یک نفس بیا تا هر دو در فراق بنالیم زار زار
3 از بسکه ریخت گریه خون در کنار من پر شد ازین کنار، جهان، تا بآن کنار
4 در روزگار هجر تو روزم سیاه شد بر روز من ببین که: چها کرد روزگار؟
5 چون دل اسیر تست، ز کوی خودش مران دلداریی کن و دل ما را نگاه دار
6 کام من از دهان تو یک حرف بیش نیست بهر خدا که: لب بگشا، کام من بر آر
7 چون خاک شد هلالی مسکین براه تو خاکش بگرد رفت و شد آن گرد هم غبار