-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خواهم که: بزیر قدمت زار بمیرم هر چند کنی زنده، دگر بار بمیرم
2 دانم که: چرا خون مرا زود نریزی خواهی که بجان کندن بسیار بمیرم
3 من طاقت نادیدن روی تو ندارم مپسند که در حسرت دیدار بمیرم
4 خورشید حیاتم بلب بام رسیدست آن به که در آن سایه دیوار بمیرم
5 گفتی که: ز رشک تو هلا کند رقیبان من نیز برآنم که ازین عار بمیرم
6 چون یار بسر وقت من افتاد، هلالی وقتست اگر در قدم یار بمیرم