خواهم که: بزیر قدمت زار از هلالی جغتایی غزل 241

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

خواهم که: بزیر قدمت زار بمیرم

1 خواهم که: بزیر قدمت زار بمیرم هر چند کنی زنده، دگر بار بمیرم

2 دانم که: چرا خون مرا زود نریزی خواهی که بجان کندن بسیار بمیرم

3 من طاقت نادیدن روی تو ندارم مپسند که در حسرت دیدار بمیرم

4 خورشید حیاتم بلب بام رسیدست آن به که در آن سایه دیوار بمیرم

5 گفتی که: ز رشک تو هلا کند رقیبان من نیز برآنم که ازین عار بمیرم

6 چون یار بسر وقت من افتاد، هلالی وقتست اگر در قدم یار بمیرم

عکس نوشته
کامنت
comment