- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برون رفتم از خانه دی نگهبان تهی بود از آیندگان کوی من
2 فرو رفته با خود به اندیشه یی جوانی درآمد ز پهلوی من
3 گرانی به بالا دو چند اشتری هر انگشت او چون دوبازوی من
4 حمایل زپولاد در گردنش چنان قطرۀ آب از جوی من
5 بزد دست و پولاد روشن زبر برآهخت و آورد رخ سوی من
6 چو نزدیک شد بی محابا کشید برهنه بیکبار در روی من
7 چو از پر دلی من نرفتم ز جای نه آژنگی آمد در ابروی من
8 بر آهخت تیغ و بیازید دست یکی پاره بگرفت از موی من
9 عطا دادم او را ز خود اندکی ز شادی ببوسید زانوی من