عهد کردم که بجز حرف غم از آشفتهٔ شیرازی غزل 704

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

عهد کردم که بجز حرف غم عشق نگویم

1 عهد کردم که بجز حرف غم عشق نگویم یا رهی جز طلبت با قدم صدق نپویم

2 هر چه جز نقش تو زآئینه خاطر بزدایم هر چه جز یاد تو از لوح دل و دیده بشویم

3 باده بر پاک دلان صلا خسرو دوران بگذر ای محتسب و سنگ میکفن بسبویم

4 از غم عارض جان پرورت از ناله چو نالم بی خم زلف دلاویز تو از مویه چو مویم

5 گفته بودی که گلو تر کنمت زآب بلارک تیغ برکش که رسیده زعطش جان بگلویم

6 تا که دور است زچشمان تو آن سرو چمانم چه تمتع که بود سرو چمن بر لب جویم

7 بشب هجر بخوانم همه جا قصه از آن مو تا همه خلق بدانند که آشفته اویم

عکس نوشته
کامنت
comment