- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من قبله بدل کردم، تا کی بود این کوری؟ جویای لقا گشتم، تا چند ز مهجوری؟
2 گویند که: نتوان دید آن یار گرامی را آری نتوان دیدن تا غافل و مغروری
3 ای بحر چنین ساکن، دلها ز تو شد ایمن صد موج بلا خیزد آن لحظه که در شوری
4 در عشق زبون گردی، انباز جنون گردی گر قیصر و خاقانی، گر خسرو و فغفوری
5 ای عشق، عجایب ها در وصف تو می دانم هم نایی و هم نایی، طنبوری و طنبوری
6 گفتم: ز چه مستی تو؟ گفتا: ز چه می پرسی؟ از باده منصوری، نی از می انگوری
7 قاسم، همه دولتها در وصلت آن یارست در ماتم جاویدی، گر غافل ازین سوری