1 بطالع سفر کردم اندر رکاب زهی شوم طالع، زهی شوم طالع
2 بنان تهی از تو خرسند بودم زهی مرد قانع، زهی مرد قانع
3 پس از عمری از تو همین است حاصل زهی سعی ضایع، زهی سعی ضایع
1 عشق تو گردست در زمانه برآرد ز آدمیان قحط جاودان برآرد
2 رخصت آهی بده که تا دل تنگم یک نفس آخر بدین بهانه برآرد
1 نگار دل سیاهم لاله رنگیست چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست
2 چو بیماریست چشم نا توانش که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست
1 ای روی تو آرزوی دلها شادیّ غمت به روی دلها
2 ای حلقۀ زلف تو همیشه آشفته ز گفتوگوی دلها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به