تو را نمودم و گفتم به دل، از حزین لاهیجی غزل 326

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

تو را نمودم و گفتم به دل، که یار این است

1 تو را نمودم و گفتم به دل، که یار این است به خون خود زده ای دست، اگر نگار این است

2 کف بریدهٔ بی نسبت پرستاران به بستر تو گل افشانده، خار خار این است

3 میانهٔ تو و آیینه شد صفای خوشی میانهٔ من و دل، هر نفس غبار این است

4 مگر به آن لب شیرین رسد پیام دلم چو نی حلاوتم از ناله های زار این است

5 ستم رسیدهٔ اوییم و فارغ است دلش یکی ز جمله ستم های بی شمار این است

6 به هر چه دیده گشودیم رفت و داغ بجاست چمن فروزی گل های اعتبار این است

7 ز هر که ذائقه گیرد، عوض دهد نعمت یکی ز بی مزگی های روزگار این است

8 حزین به صفحهٔ گیتی به یاد دیده وران نوشتم این دو سه مصرع که یادگار این است

عکس نوشته
کامنت
comment