بردم به لحد زان رخ افروخته، از حزین لاهیجی غزل 942

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

بردم به لحد زان رخ افروخته، داغی

1 بردم به لحد زان رخ افروخته، داغی حاجت نبود تربت ما را به چراغی

2 گر خشک لبم، بادهکش ساغر عشقم دل را به لب، از هرگل داغی ست ایاغی

3 کیفیت صهباست به جام سخن من ای باده گساران، برسانید دماغی

4 راه سر آن چشمه که گم کرد سکندر ما تا در میخانه رساندیم سراغی

5 از تربت ما می گذرد یار، سبکبار ای بارکشان غم دل، لابه و لاغی

6 شمعی که نه در پرتو رخسار تو سوزد در دیدهٔ پروانه نماید، پر زاغی

7 وصل ار نبود، راه خیال تو نبسته ست باز است به روی دل تنگم، در باغی

8 داغ دل ما، از نفس گرم شکفته ست ای لاله، تو افروختهای دامن راغی

9 پرسی چه ز آتشکدهٔ عشق، حزین را؟ زاهد، تو به راحتکدهٔ کنجِ فراغی

عکس نوشته
کامنت
comment