-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشقش بخاک بردم و گفتم که: یا ودود «ارحم لنا» که غیر تو کس نیست در وجود
2 طاقت نداشت نور خرد پیش نار عشق خود را ز راه تجربه بسیار آزمود
3 زلف تو جعد شد،همه سرسبز و تازه ایم خیری ز شب در آمد و در روز در فزود
4 گر زانکه یار پرده عزت برافکند جان و روان بباز،چه فکر زیان و سود؟
5 جانها همه گدایی و دریوزه می کنند زان جان سرفراز،که محوست در شهود
6 یک ساغری ز خم بلا نوش کرده ایم سودای یار جبه و دستار مار بود
7 ای جان نازنین، بهوای تو زنده ایم قاسم بشوق روی تو میخواند این سرود