-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش خوردم از می وحدت سحر پیمانهای آشنا دیدم به خود زآن نشئهٔ هر بیگانهای
2 ذکر تسبیح ملک در گوش من افسانه بود اندر آن مستی که بودم نعره مستانهای
3 پای بر فرق سلاطین مینهادم از شعف تا به دریوزه گرفتم جامی از میخانهای
4 این دبستان را ادیب آیا که باشد کز شرف حکمت آموزد به لقمان از جنون دیوانهای
5 داشتم فرمان آزادی به کف از هردو کون در گدایی داشتم بس منصب شاهانهای
6 عار بود از خلعت دیبای سلطانی مرا راست بودی بر تنم چون کسوت رندانهای
7 شمع رخسار که یارب در تجلی بود دوش کآمدی از مهر و ماه انجمش پروانهای
8 پردهدارم بود ماه و هندوی بامم زحل داشتم بالاتر از قصر زحل چون خانهای
9 یک جهان جان بودم و یک عالم از روح روان زآن که بودم جان نثار شاهد جانانهای
10 منت بیجا ز غواصان عمان کی برم من به خاک میکده تا جستهام دردانهای
11 این ثمرها از کجا آشفته چون نبود عمل من که جز حب علی در دل نکشتم دانهای