1 به جنگجو صنم خویش گفتم ای صد بار رسیده سنگ جفایت بر آبگینه من
2 رسان به سینه من سینه را به رسم صفا که پاک به دل همچون تویی ز کینه من
3 به عشوه گفت تو را سینه گر چه صاف آمد گمان مبر که رسد در صفا به سینه من
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 به که اکنون اعتراف آرم به عجز نعره اقرار بردارم به عجز
2 پیش ارباب ذکا اینست دین سر لا احصی ثنا اینست این
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **