1 تا مهره اشعار ترا نخ کردم مردم ز بس آفرین و بخ بخ کردم
2 این معجزه بس بود ز شعر تو که من، در فصل تموز شهر ری یخ کردم
1 باز باغ از فر فرودین جوان شد گلستان چون روی یار دل ستان شد
2 طرف گل زار آن چنان شد کز نکوئی خود تو گوئی رشگ گل زار جنان شد
1 جانا نفسی آخر فارغ ز دو عالم باش نه شاد ز شادی شو نه غم زده از غم باش
2 وارسته ز کفر و دین آسوده زمهر و کین نه رنجه و نه شاد و نه خرم باش
1 ای داور دین پرور عادل که ز عدلت کبک دری انصاف ز شهباز ستاند
2 آنی تو که در مصر جهان هر که عزیزست از طاعت درگاه تو اعزاز ستاند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به