به چشمم موج می دور از از جویای تبریزی غزل 1060

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

به چشمم موج می دور از تو شمشیر است پنداری

1 به چشمم موج می دور از تو شمشیر است پنداری تبسم بر لب گل خندهٔ شیر است پنداری

2 ز درد جوهر فریاد بلبل دل دو نیم افتد چمن را خرمی از آب شمشیر است پنداری

3 ز بس سنگین ز گرد کلفت خاطر بود آهم چنان بر دست و پا پیچد که زنجیر است پنداری

4 خزان به شدن را دست یغمایی بر او نبود گل داغ دل از گلهای تصویر است پنداری

5 ز شوقش لاله سان کردن سر از جیب زمین بیرون به خاکم سایهٔ آن نونهال افتاده پنداری

6 ز وصل و هجر هرگز نیک و بد بر لب نمی آرم زبان نطقم از شوق تو لال افتاده پنداری

7 گرفتار کمند خواهش صید افکنی گشتم که نقش پای او چشم غزال افتاده پنداری

8 چنان محو سر زلفش شدم دور از رخش جویا که چشمم حلقهٔ دام خیال افتاده پنداری

عکس نوشته
کامنت
comment