1 یکایک از نظرم نور پیکران رفتند ستاره های شب افروزم از میان رفتند
2 به زمهریر جهان، هم صفیر زاغانم خزان رسید و گل افسرد و بلبلان رفتند
3 ز خون دل شکنم بعد از این خمار، مگر به سنگ، لاله قدح زد که می کشان رفتند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای به طبع تو افتخار سخن قلمت آفریدگار سخن
2 از نم جویبار خامهٔ تو تازه رویی کند بهار سخن
1 آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند طوطی، سخن به غنچهٔ منقار بشکند
2 در عالمی که خبرت و انصاف جوهری ست نظمم بهای گوهر شهوار بشکند
1 ستم، از ملک دل بیرون کند فرمانروایان را ستمگر دشمن بیگانه سازد، آشنایان را
2 نماید دور بر کاهل قدم، نزدیکی منزل ره خوابیده ای در پیش باشد، خفته پایان را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **