1 یکایک از نظرم نور پیکران رفتند ستاره های شب افروزم از میان رفتند
2 به زمهریر جهان، هم صفیر زاغانم خزان رسید و گل افسرد و بلبلان رفتند
3 ز خون دل شکنم بعد از این خمار، مگر به سنگ، لاله قدح زد که می کشان رفتند
1 دل فلک معنوی است، عقل رصددان او داغ محبت بود اختر تابان او
2 ابجد عشق و ولاست حکمت اشراقیان والی یونان بود طفل دبستان او
1 درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما
2 از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی ننشیند غبار ما
1 ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا
2 به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم که شمع، دیدهٔ شیر است، بر مزار مرا