از دهان تو حدیثی چو بوهم از آشفتهٔ شیرازی غزل 866

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

از دهان تو حدیثی چو بوهم اندیشم

1 از دهان تو حدیثی چو بوهم اندیشم عقده نقطه موهوم شود حل پیشم

2 تا زابروی کجش یافته ام خط امان از کجیهای تو ای چرخ کجا اندیشم

3 گر بود ساقی ما بر سر پیمان الست من به پیمانه کشی از همه مستان پیشم

4 شاید از کیش زچرخم پی قربان آرند زانکه قربانی تو ای بت کافر کیشم

5 تاج سر خاک رهت کسوت من مهر رخت در طریقت عجبی نیست اگر درویشم

6 من و بوسیدن نوشین لب به از عسلست که چو زنبور زنند از همه جانب نیشم

7 منکه از ناوک خونریز نظر مجروحم آه از آن روز که بهبود پذیرد ریشم

8 بر درت طوق بگردن رسد آشفته شها که سگانت بشمارند زلطف از خویشم

9 دشت پرگرگ بود مرتعم ایدست خدا تو بر آن گله شبانی و منت آن میشم

عکس نوشته
کامنت
comment