خیالش گر چنین در خاطرم از حزین لاهیجی غزل 510

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر می‌گردد

1 خیالش گر چنین در خاطرم جاگیر می‌گردد پس از مردن غبارم گردهٔ تصویر می‌گردد

2 بود تا می جوان، با او به صد جان عشق می‌ورزم مریدش می‌شوم از صدق دل چون پیر می‌گردد

3 حذر کن ای سپهر از تیغ آه گریه‌آلودم نفس چون آب بردارد، دم شمشیر می‌گردد

4 رهین منّت عشقم که افزود اعتبارم را شکست رنگ بر رخساره‌ام اکسیر می‌گردد

5 غبار خاطرم انبوه شد، لختی فرو گریم بلی باران شود، چون ابر عالمگیر می‌گردد

6 به خوان روزگاران دست خواهش را نیالایم که آخر کام نعمت‌خواره از جان سیر می‌گردد

7 شدم شوریده خاطر از خیال گردش چشمی به هم این حلقه‌ها چون بسته شد زنجیر می‌گردد

8 فلک طفل دبستان است طبع نکته‌سنجان را کبود از سیلی من، روی چرخِ پیر می‌گردد

9 حزین از فکر آن شیرین دهن دایم گدازانم شود چون استخوانم آب، جوی شیر می‌گردد

عکس نوشته
کامنت
comment