- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم نیست ممکن که من از حکم توسر بردارم
2 حلقه شد پشت من از بار و من آهن دل همچنان در هوست روی بدین در دارم
3 ای که در خواب غروری خبرت نیست که من؟ هر شب از خاک درت بالش و بستر دارم
4 ساغرم پر می و می در سر و سر بر کف دست تو چه دانی که من امروز چه در سر دارم
5 میرود در لب چون آب حیاتت سخنم چه عجب باشد اگر من سخنیتر دارم؟
6 گفتهای در قدم من گهر انداز به چشم اینک از بهر قدمهای تو گوهر دارم
7 کرد سلمان به فدای تو سر و زر بر سر من غم سر چو ندارم چه غم زر دارم؟