1 از مطلب من درد طلب من زاید وز راحت من گرد تعب می زاید
2 بختم هر روز می شود آبستن ناکرده ظهور شام، شب می زاید
1 الهی حل مگردان تا قیامت مشکل ما را مکن چون لاله پیدا در جهان داغ دل ما را
2 خیالی ساز یارب هر جا که در بزم ما سازد بپرداز از حکایت های عالم محفل ما را
1 در خراباتی که راه هستی و پندار نیست بر لب ما جام می کمتر ز استغفار نیست
2 لازم حسن فراوان است زلف تابدار گنج بیرون از [حسابی] چون بود بی مار نیست
1 صافیدلی چو آینه در این زمان کم است ور هست همچو آب روان در پی هم است
2 نبود عجب که منت آسودگی کشم زخم صحیح ناشده در زیر مرهم است