1 من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم ز خنجر بیشتر، از حرف پهلودار می رنجم
2 اگر بیجا، ز من گردون ناهنجار می رنجد نمی رنجم، ز طبع زودرنج یار می رنجم
1 زان لب شکّرفشان شوری به جان داریم ما یک نیستان ناله در هر استخوان داریم ما
2 در بغل چون صبح، چاک بی رفویی بیش نیست گر لباس هستی دامن فشان داریم ما
1 رنگینی دکّان شود آن چشم سیه را از خونم اگر غازه دهد، تیغ نگه را
2 آن غالیه گون خال، ندانم به چه تقصیر در نیل کشد اختر این بخت سیه را؟
1 زان پیش کز فراز در هفت خوان صبح پرچم گشا شود علم کاویان صبح
2 چشم ستارگان همه از شوق می پرند در رهگذار خسرو خاورستان صبح