-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بس که در خیال مکیدم لبان او یاقوت فام شد لب گوهرفشان او
2 نقد وجود من همه مصروف هیچ شد یعنی نداد کام دلم را دهان او
3 پیرانهسر بلاکش ابروی او شدم با قامت خمیده کشیدم کمان او
4 قاتل چگونه منکر خونم شود به حشر زخمی نخوردهام که نماند نشان او
5 دستی که از رکاب سمندش بریده شد ترسم خدا نکرده نگیرد عنان او
6 چندان که در پیش به درستی دویدهام الا دل شکسته ندیدم مکان او
7 بی پرده در حضور من امشب نشسته است گر صد هزار بار کنند امتحان او
8 سودا نگر که بر سر بازار عاشقی خواهم زیان خویش و نخواهم زیان او
9 در عهد شه کلام فروغی بها گرفت یارب که در زمانه بماند زمان او
10 ظل الله ناصردین شه که آمدهست چندین هزار آیت رحمت نشان او