- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنوز امّید میدارم به عونالله ملاقاتی سری بر قلّه ی کوهی و دستی بر مناجاتی
2 مگر این قلّه طورستی و فرعونان حشر کردند من و اصحابنا بر ساخته از قلّه میقاتی
3 دلی در دوست پیوستیم و ببریدیم از غیرش کنون بیهوده حاجت نیست با هر کس ملاقاتی
4 مرا از خانقاه و مدرسه دل سیر شد حالی ز هر گوشانه گر خواهی برون آرم خراباتی
5 خطیبِ شهر گو از سدره ی اعلا طلب ما را بدان جا میکند اِنها گرش باشد مهماتی
6 به ترکانِ ختایی التفاتی نیست در مجلس به استصواب ما را نیست بس چندان مبالاتی
7 خدا را مشترک داری میانِ عقل ورای خود نبی را بازپس میداری از هر ناقصالذاتی
8 ازیرا همچو احول وقت کژ دیدن همه چشمی به ضدّیت همه تن گویی از بهر محالاتی
9 مرا بالا و با الّا چه کار او بس بحمدالله که هرجا او بود نبود مجالِ نفی و اثباتی
10 نزاری را که میداند کز الهام الاهیت فرو میآیدش هر دم چنین نادر کراماتی