- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سروی به خون دیده بپروردمش به ناز برداشت از سر من بیچاره سایه باز
2 گفتم چرا تو سایه ز ما برگرفته ای گفتا تو بیش ازین به قد سرو ما نناز
3 ماییم سر کشیده بر اوج فلک ببین در آتش فراق چو قلعی تو در گداز
4 گفتم که حال ما که رساند به گوش تو جز باد صبحدم که بود او محلّ راز
5 گوید نیازمندی ما را به حضرتش آن دلنواز گرچه ز ما هست بی نیاز
6 محراب ابروی تو مرا قبله دلست حیران منم به روی تو پیوسته در نماز
7 جانم به لب رسید و جهانم ز دست رفت آخر ز وصل خویشتنم چاره ای بساز
8 شمشاد قامت تو هرآن دیده ای که دید دیگر نظر چرا کند آخر به سرو ناز
9 گنجشک دل به چه پر مرد عشق تست افتاده بس به دام هوای تو شاهباز