بوی جان یافتم ز پیرهنت از جامی غزل 111

بوی جان یافتم ز پیرهنت

1 بوی جان یافتم ز پیرهنت گویی از جان سرشته شد بدنت

2 آه اگر نازنین تنت بینم من که مردم ز بوی پیرهنت

3 برگ گل گر چه نازک است و لطیف در لطافت نمی رسد به تنت

4 میوه های بهشت اگر چه خوش است از همه به گرفته ام ذقنت

5 ای خوش آن دم که گوش می کردم نکته ای از لب شکرشکنت

6 هرگز از گوش من نخواهد رفت ذوق آواز و لذت سخنت

7 داد جامی به تلخکامی جان هیچ کامی ندیده از دهنت

عکس نوشته
کامنت
comment