1 غلامی میکنم تا زنده باشم بمیرم، همچنانت بنده باشم
2 مرا دم بعد ازین امیدواری روان گردان، به امیدی که داری
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را خامی که دل ندارد این غم نباشد او را
2 گفتی که: دل بدوده، من جان همی فرستم زیرا که با چنان رخ دل کم نباشد او را
1 شب و روز مونس من غم آن نگار بادا سر من بر آستان سر کوی یار بادا
2 دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد به رخش تعلق من، نه یکی، هزار بادا
1 این همه پروانهها، سوخته از چپ و راست شمع شب ما بود، راه شبستان کجاست؟
2 شحنه اگر دوست بود، این همه بیداد چیست؟ وین همه آشوب چه؟ گر ملک از شهر ماست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **