به راه توسنش صد نازنین را خاک می از جامی غزل 681

به راه توسنش صد نازنین را خاک می بینم

1 به راه توسنش صد نازنین را خاک می بینم سر چندین عزیزش بسته بر فتراک می بینم

2 به تیغ غمزه خواهد ریخت خون صد مسلمان را چنین کان ترک کافرکیش را بی باک می بینم

3 همی روبم به مژگان تا نگردد پایش آزرده به خاک راه او هر جا خس و خاشاک می بینم

4 ز شوق نکهت پیراهنش هر صبح در گلشن لباس غنچه پاره جامه گل چاک می بینم

5 ندارد چستیی آن شوخ در دلجویی یاران ولی در کشتن هر بیدلش چالاک می بینم

6 مرا حال دل آواره خود یاد می آید ز درد عاشقی هر جا دلی غمناک می بینم

7 چه شد بیچاره جامی را درین شبهای غم یارب که نام او ز لوح زندگانی پاک می بینم

عکس نوشته
کامنت
comment