عالمی را به جمالت نگران از همام تبریزی غزل 146

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

عالمی را به جمالت نگران می‌بینم

1 عالمی را به جمالت نگران می‌بینم نه بدین دل نگرانی که من مسکینم

2 مگرم دست اجل از سر پا بنشاند ور نه تا هست قدم از طلبت ننشینم

3 بر سر کوی تو یا سر بنهم یا باشد آستان تو شبی تا به سحر بالینم

4 سنگ‌هایی که قدم‌گاه تو باشد لعل و یاقوت کنم از مژه خونینم

5 مذهبم عاشقی و قبله من روی تو شد من از این مذهب اگر دور شوم بی‌دینم

6 نه چنان فتنه آن شکل و شمایل شده‌ام که بود عزم تماشای گل و نسرینم

7 غیرت آید نظرم را به غرامت گیرد بی تو گر سرو روان یا گل خندان بینم

8 به گدایان نرسد آن لب شیرین باری تو سخن گوی که تا من شکری می‌چینم

9 خوشم آید سخنت ور همه دشنام دهی آفرین بر لبت آن دم که کنی نفرینم

10 زان حلاوت که ز وصف تو دهانم یابد می‌توان دید اثری در سخن شیرینم

11 داد حسن تو ملاحت به غزل‌های همام چون بخوانم در و دیوار کند تحسینم

عکس نوشته
کامنت
comment