-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگویم ار ز غم عشق داستانی را چو خویش واله و شیدا کنم جهانی را
2 به بوی آنکه شوم طعمه سگان درش نهفتهام به بدن مشت استخوانی را
3 نمانده است تمیزی میانه من و غیر بکش برای خدا تیغ امتحانی را
4 شعیب عشق چه شد رهنمون به طور ظهور امین سینه سینا کند شبانی را
5 به دست پیر مغان اوفتد چو نقش بتم به بتکده ببرد طرفه ارمغانی را
6 به غیر چشم که برابردی تو حکم براند کسی چگونه کشید آنچنان کمانی را
7 عجب ز دلشدگان نیست این عجب باشد که دل ز کف بستانند دلستانی را
8 ز عمر خویش شود بهرهور چو خضر کسی که دستگیر شود پیر ناتوانی را
9 کند به دیدهٔ یعقوب جا چو کحل نسیم برد ز مصر اگر گرد کاروانی را
10 ز دادخواهی مردم تو را به عرصه حشر برای من نگذارند یک زمانی را
11 به سرو فخر کند باغبان و آشفته به دیده آب دهد شاخ ارغوانی را