1 گویم نفسی دار ز من پاس ای دل کز شرط ره است پاس انفاس ای دل
2 آن را که نه حق شناس و حق بین باشد تا بتوانی مبین و مشناس ای دل
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین
1 شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن
2 از کمانداران خاص اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمان