رخ تو دیدم و در عالم دگر رفتم از سعیدا غزل 463

رخ تو دیدم و در عالم دگر رفتم

1 رخ تو دیدم و در عالم دگر رفتم تمام دل شدم و از پی نظر رفتم

2 به هر چمن که ز خط و رخ تو کردم یاد میان سبزه و صد برگ تا کمر رفتم

3 چو شیشه سرخوش و صافیدل آمدم در بزم چو آفتاب به سر بردم و به سر رفتم

4 چو تیر کج عقب افتاده بودم از مطلب به زور باد و هوا گرچه پیشتر رفتم

5 برای آن که خبر یابم از حقیقت کار بیامدم به صد امید و بی خبر رفتم

6 همان ز بخت سیه باز سر برون کردم چو خامه تا به گلو گر در آب زر رفتم

7 ز بخت تیره سعیدا نیافتم خبری چو آفتاب بسی گرچه دربدر رفتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر